سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنهایی پر هیاهو

یه نوشته همینطوری

از خرید برگشتم خونه اما انقدر خسته بودم که حتی چند قدم هم نمی تونستم راه برم،‏ این طرف و اون طرف رو نگاه کردم و پشت کفشمو خوابوندم دوباره راه افتادم و تازه متوجه نسیم خنک شدم و به این نتیجه رسیدم بین درک هوای خنک و پشت کفش رابطه مستقیم وجود داره هوس کردم یه آهنگ آروم گوش بدم، تو  این هوا بیداد شجریان چه حالی می ده... اصلن یادم رفت چقدر خسته بودم،‏ که هر چیزی دلم خواسته بود را از بی حوصلگی نخریده بودم ... حدود یک ساعتی را قدم زدم و چقدر با تنهایی و هوای خوب و تصنیف بیداد لذت بردم،‏ دلم می خواست دنیا همون جا متوقف بشه و من همینطوری تو سکوت و تنهایی به ابدیت برسم.

پ.ن:  خودم هم نمی دونم این پست چه ربطی به چه چیزی داره ، اصلن به من چه؟